شایگانشایگان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکی

نشستن به تنهايي و گاهي افتادن، البته به صورت كم

شايگان جونم شما ديگه مي توني بنشيني و اگه به طرف چپت بچرخي با اون دستت تعادلت را برقرار مي كني كه نيفتي. من به تو افتخار مي كنم. احساست وقتي كه مي نشيني اينه كه انگار كار خيلي مهمي را انجام دادي. :) ...
16 تير 1393

مزه آب هندوانه

امروز خونه خاله فرشته هر چي خواستم بهش شير بدم نخورد. بعد خاله فرشته هندوانه آورد براي همه. يك بار ديدم شايگان چشماش برق زد و دمر شد و جلو رفت كه هندوانه را بخوره آخرش مجبور شديم آبش را بهش بديم نمي دونين چه كار مي كرد. دهنش را باز كرده بود و زبونش را تا اونجا كه مي تونست آورده بود بيرون. بعد كه قاشق را مي ذاشتيم كه براش باز آب هندونه بياريم نگاه نگاه مي كرد و پاهاشو تكون مي داد. دلم براش كباب شد. بچم تشنش بود. قربونش برم عاشق چيزهاي خنكه.
11 تير 1393

نشستن تقريبا بدون كمك

(قبل از 10 تير) ديگه اگر به جلو نگاه كني و چپ و راست نشي مي توني خودت به تنهايي بشيني اما اگه از كنارت روي زمين بخواهي چيزي برداري پاهات مي ره هوا و يك طرفي مي شي. وقتي مي شيني تنهايي احساس مي كني خيلي كار جالبي داري انجام مي دي و ذوق را توي صورتت مي بينم. جديدا كه مي خوام باهات بازي كنم، خودت را به عقب پرت مي كني كه بلندت كنم روي پاهات نگهت دارم. عجله داري مگه بچه!! :) ...
11 تير 1393

تكان دادن اشياء داخل دست و پرت كردن آن

تقريبا از 5 تير ماه هر چي كه دستت مي ديم با دو تا دست تكانش مي دهي و بعد هم كه بازي كردي پرتش مي كني، بعد نگاه مي كني ببيني نتيجه اش چي شد و دنبالش مي گردي، دوباره هم كه دستت مي دهيم همين كارو مي كني. الان هر اسباب بازي كه شكل نوك سينه مادر باشه از دور بهت چشمك مي زنه كه بكني دهنت. الان با شيشه شير و ... همين كارو مي كني. ديروز بهت بازي هرم را دادم حلقه اش تو دستت رفت كلي تلاش كردي و در آخر تونستي حلقه را از دستت بيرون بياري. قربونت بشم با هوش و فكرت
11 تير 1393

چرخيدن با دست- خوردن سوپ-شيشه خوردن شايگان

اول دوم تير بود كه چرخيدن با دست را ياد گرفتي، دمر كه مي ذاريمت، با دست مي چرخي و اسباب بازي كه سمت چپ يا راستت باشه مي چرخي و مي گيريش.  در مورخ 3 تير هم بهت براي اولين بار سوپ دادم خيلي دوست داشتي. الان جديدا تو خونه مي ذارمت تو كرير و بهت غذا مي دمف شما هم پاتو مي گيري باهاش بازي مي كني و غذاتو مي خوري. از بس اطرافيان مي گند كه بايد براي مهد شيشه خور بشي، شيشه ات را گذاشتم دم دستت باهاش بازي م يكني و لثه هاتو باهاش مي خاروني . بعد كه توش آب مي ريزم فكر مي كني اگه اب يا چيزي بياد تو دهنت بايد بگي آووووووووووووووو و كل ابي كه تو دهنت رفته را مي زيري باهاش بيرون. بيشتر گازش مي گيري خيلي خنده داره.آب هم با فنجون بهت مي دم. مي خوري....
4 تير 1393

خوردن انگشت پا- بالا بردن پشت

در 20 خرداد شما بالاخره انگشت پاتو تونستي تا دهنت ببري، من انقدر اين حالت را دوست داشتم كه نگو، قبلا دو تا پاهاتو با دستات مي گرفتي اما نمي تونستي تا دهنت ببري حالا فقط پاي چپتو مي توني تا دهنت ببريف ما هم جوراب به پاهات پوشونديم كه بيشترجلب توجه كنه برات. كار ديگه اي هم كه انجام مي دي دو تا دستتو مي ني تو دهنت بعد پشتتو مي دي بالال و پاهاتو راست مي كني مثل پل، كه بري جلو بعد يك مرتبه از كنار مي افتي. خيلي خنده داره. و با قلت زدن از چپ يه راست به صورت زياد به اون اسباب بازي مورد نظرت مي رسي. شب ها وقتي بلند مي شم مي بينم 5 تا قلت زدي رفتي اون طرف اتاق، بعد اگه به مانعي برخورد كني گريه مي كني كه چرا اين اونجاست. اسباب بازي هاتو هم كه نم...
4 تير 1393

رفتن به گلپايگان براي تعطيلات خرداد- فوت دايي احمد

با عمه اكرم اينها و شايگان و باباش رفتيم گلپايگان. جاتون خالي بود. دو سه روزي باباش بود و رفت اما من موندم. مامان جون رفته بود براي نيمه شعبان يك كالسكه صورتي طوسي گرفته بود جهت بازار مشترك. هم براي ني ني هاي فرشته و ني ني من. كه اگه اومدند گلپايگان بي كالسكه نباشند. هر روز بعد از ظهر مي رفتيم پارك. يك روز هم مهمون خاله زهره اينها رفتيم اشكستون. بابا جلال و رزا و مليكا جونم بودند كلي عكس گرفتيم. خيلي هم خوش گذشت. هر روز كارمون اين بود كه صبح برم به مامان جان سر بزنم و بچه را ببرم اونجا. تا از تنهايي در بياند. بعد از ظهرم مي رفتيم با مامانم پارك. مامان جان هميشه پيشنهاد مي كرد كه پوشك پاي بچه نكنين. بعضي موقع ها هم باز بذارينش. منم گوش مي كرد...
31 خرداد 1393