شایگانشایگان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکی

نامزدی امین

1392/12/21 21:55
نویسنده : مامانی
83 بازدید
اشتراک گذاری

همه فامیل از گلپایگان اومده بودند خانه عمه افسانه. شب ما رفتیم تالار و تو تو بغل رویا جون بودی و اصلا تکون نمی خوردی. داشتی رقص ها را نگاه می کردی. انگار از آهنگ و رقص خیلی خوشت می اد. آخه وقتی من برات تو خوه می رقصم و بشکن می زنم دهنتو از خوشحالی باز می کنی و می خندی. خلاصه شب رفتیم خونه عمه اینها موندیم. رزا و ملیکا هم بودند. شما مثل آقاها شده بودی. از این بغل به اون بغل. بچه خوبی بودی. خاطره خیلی خوبی بود.مامان جونم بود. بیچاره از بس بغلت می کردند به مامان جون اصلا نمی رسید که بغلت کنه. مثل گل خندون بودی اون شب.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

علامه کوچولو
29 اسفند 92 10:51
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش، اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام ******** سال نو مبارک ********