شایگانشایگان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکی

د د گفتن، از حالت دمر به حالت نشستن رفتن، دندان در آوردن

امروز شايگان همش مي گفت د د د د و از حالت دمر به حالت نشسته رفت. امروز 2 شهريور روز مهمي براي شايكان بود. ساعت 10:33 دقيقه دندوناشو كه چك كردم ديدم يك نقطه سفيد از لثه اش زده بيرون، منم با ذوق و شوق به دايي رضا و بابا جلال گفتم بيان اتاق ببينند. يك بار همه با هم دست زديم، اما شايگان به يكباره ترسيد. فداي جوانه زدن دندونت بشم. به قول مامان جون وقتي من همه دندونامو كشيدم، شايگان دندونش در اومد.
2 شهريور 1393

ما ما گفتن شايگان با درك مفهوم و راحت خوابيدن شايگان

جديدا از خواب كه بلند ميشه يا مي خواد بياد بغل من، بهم مي گه "ماما". منم كه ديگه هيچي. ضعف مي كنم براش.  الحمد لله ديگه بدون سينه مي خوابه، عادت كرد بچم. بهش با شيشه شير را ميدم و بعدش روي شكمم من مي خوابه.
2 شهريور 1393

آبا با با با كردن شايگان

امروز شايگان آبابابا كردن را ياد گرفت. ما دستمون را مي ذاشتيم جلوي دهن شايگان، اونم صدا در مي آورد. اما بعد از اينكه اعصابش خورد مي شد بووووووووووووو و مي كرد و سرش را بر مي گردوند. مدتهاست كه عاشق اينه كه با يه چيزي صورتشو قلقلك بديم. با چادر، با مو، با روسري. فدات بشم من عزيزم.
29 مرداد 1393

باز كردن كشو،گير كردن بين دو تا مبل

امروز ديدم شايگان تو اتاق خودش كشوي تختشو كشيده جلو و توشو داره ميريزه بيرون. در كشو را بستم. دوباره باز كرد.قشنگ مي دونست دستگيره اش كجائه. تو هال هم همين كارو كردي و انگشتت لاي كشو موند و گريه كردي. يه بار ديگه هم ديدم كه شايگان صداش نمي آد بعد دنبالش گشتم ديدم از كنار در حمام رفته پشت دو تا مبل و از بين دو تا مبل داري تلويزيون را نگاه مي كني. نه راه پيش داشتي نه راه پس. خيلي با مزه بودي. يه خورده مبل را كشيدم اين طرفتر. در اومدي از اونجا. ديگه خيلي شيطون شدي.
27 مرداد 1393

شبيه سازي وضعيت خانه به مدت يك ماه جهت آمدن پرستار

صبح تا ساعت 7 شيرت مي دم بعد شير را مي دوشم و از اون ساعت به بعد تو شيشه بهت شير مي دم. وقت خوابيدن بعد از صبحونت خيلي اذيت مي شي، آخه عادت داري زير سينه بخوابي. خودتو هي به من مي چسبوني. منم بغلت مي كنم و مي ذارم رو دوشم و برات لالايي مي خونم تا خوابت ببره. سر شيشه ات را هم كه مي جوي آروم مي شي. دلم برات مي سوزه اما خوب چاره اي نيست. مي خوام هر دو تا مشكل را با هم نداشته باشي. وقتي پرستار مي آد عادت كرده باشي. اون موقع وقت ختنه كردنت هم هست، ديگه همه چي قاطي پاتي مي شه. فدات بشم من
27 مرداد 1393

پوف كردن روي شكم،دست گذاشتن جلو دهان و صدا در آوردن، اداي دست زدن

جديدا تا شكم ماماني را مي بيني دو زانو مي نشيني و همون بلاهايي كه ما روي شكمت در مي آورديم را سر من در مي آري، بوففففف مي كني روي شكم من. ديروز دست مي ذاشتيم جلوي دهانمان تند تند و صدا در مي آورديم، ديدم شما هم پشت دستتو گذاشتي روي دهنت و دستاتو باز و بسته مي كني، چند روز پيش ديدم اين كارو مي كني اما نفهميدم يعنب چه. حالا فهميدم كه داري ااداي ما را در مي آري. وقتي شروع مي كنيم به دست زدن و جو گيرت مي كنيم شما هم با صداي بلند و دست ها را از بالا پايين  آوردن به صورت مشت و به هم نزديك كردن اداي دست زدن را در مي آري. پاهاتم تكون مي دي. خيلي بامزه اي. ...
25 مرداد 1393

گريه كردن پشت در حمام و نشستن شايگان

وقتي عمه مژگان و زن عمو منيژه اومدند تهران خونمون. هر وقت هر كدومشون مي خواستند برند حمام، شما از هر جاي اتاق سريع مي رفتي كشون كشون پشت در حمام و گريه مي كردي كه ببرندت آب بازي. خيلي دوست داري. بالاخره بردنت تو حمام و آب بازي كردي. همش مي خواي آب را بگيري. جديدا هم در حال دمر كه هستي مي توني به سختي بشيني، اين كارو تازه ياد گرفتي.
22 مرداد 1393