مسافرت به بابل
مورخ 1392/5/15 رفتيم بابل.زن عمو منيژه جلو در خونه مادرجون ايستاده بود تا منو ديد كلي بغلم كرد و گفت فكر نمي كردم انقده قيافت مثل مامانا شده باشه و بعد ديگه با همه روبوسي كرديم و رفتيم بالا. مادرجون مي گفت از قيافت معلومه كه دختر داري. نمي ذاشتند دست به سياه و سفيد بذارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی